دلتنگی فقط یک اسم مستعار است
برای تمام حس هایی که
اسمشان را نمی دانیم
و هر کدامشان برای
خود یک دلتنگی اند.
درویشی را دیدم شتابان می دوید.
گفتم:درویش کجا؟
گفت:مراسم عزا. گفتم:مگه کی مرده؟
اهی کشید و گفت: مردانگی و وفا
چقدر خسته ام
خسته از دلهره آینده
خسته از شرایطی که بهتر نمیشه
خسته از سرنوشتی که رقم خورد
خسته از انتظار بهبودی که بی گمان حاصل نمی شه
خسته ام، بی نهایت خسته...
اگه از بچگی بجای
مرد کهگریه نمیکنه
میگفتن
مرد کهنامردی نمیکنه
خیلی دنیای بهتری داشتیم